بسم الله

اینروزا همه دارن دنبال کوله پشتی سبک و کوچیک میگردن برای پیاده روی اربعین و من باز تو فکر کوله سنگینی هستم که هی داره سنگین و سنگین تر میشه و زمان به وقت رفتن نزدیک تر .

یه جور غریبی ترس و وحشت از این بار کج و سنگین و از بانگ الرحیل که تو عالم پیچیده داره وجودم رو میخوره .

موهای سفید سرم زیاد شده و چیزی به رد کردن یه سال دیگه از عمرم و وارد ایستگاه جدید شدن نمونده .ساعت شنی داره دونه های آخر شن امسال رو هم برام مع میشمره و ساعت شنی عمرم افتاده تو سرازیری و سرعت ریزشش خیلی چشمگیره.

همیشه عاشق سفید شدن موهام بودم ، یه حس لذت بخش از بزرگ شدن برام داشت . از بچگی دلم میخواست تجربه اش کنم و حالا که این رنگ عوض کردن افتاده رو دور تند ضربان قلبم نامیزون شده و پای دلم لرزون .

امسال دارم یه جور دیگه به این فکر میکنم که اگه آخرین اربعین عمرم باشه چی ؟ اگه نشه برم و بمونم و این جا موندن برام ابدی بشه چی ؟؟؟

این دوست دارم برای خودم که تو مزار دنیا خوابیدم و راه خیلی طولانی ندارم تا به امر جنابشان بیدار بشم از خواب دنیا و کوبیده بشه پیشونیم به لحد روی صورتم، ازتون فاتحه بگیرم


پ.ن اول : هدیه به همه انبیاء و اولیاء وصلحاو شهدا و ارواح همه مومنین و مسلمین من الازل الی الابد بخوانید فاتحه مع السوره و الصلوات

پ.ن دوم : هدیه به ارواح همه زندگان گرفتار در بند دنیا هم جهت رفع امراض روحی و جسمی فاتحه ای قرائت بفرمایید .

پ.ن سوم :عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند /دردِ بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند

پ.ن چهارم : یک کربلا بده اصلا بگو بمیر / یک کربلا به راه خدا بر من فقیر


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها